| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
آخرین جملات استیو جابز (بنیانگذار و مدیر ارشد شرکت اپل)
من در دنیای کسب و کار، به قله ی موفقیت رسیدم. به چشم دیگران، زندگی من مظهر موفقیت است. اما جدای از کار، انسان چندان شادمانی نیستم. به هر حال، ثروت یک حقیقت زندگی است که من به آن عادت کرده ام.
در این لحظه و در حالی که روی بستر بیماری قرار دارم و کل زندگی ام را به یاد می آورم، در می یابم که تمام شهرت و ثروتی که اینقدر به آنها افتخار می کردم رنگ باخته اند و در مواجهه با مرگ قریب الوقوع من، معنای خود را از دست داده اند.
در تاریکی، به چراغ های سبز رنگ دستگاه های کمک حیاتی بالای سرم نگاه می کنم و به سر و صداهای ماشینی آنها گوش می دهم و می توانم نفس خدای مرگ را، که هر لحظه نزدیک تر می شود، حس کنم.
حال می دانم، وقتی به اندازه ای ثروت اندوختیم که تا آخر عمرمان را کفاف بدهد، باید به مسائل دیگری بپردازیم که ربطی به ثروت ندارند. این مسئله باید چیز مهم تری باشد: شاید روابطمان، شاید هنر، شاید رؤیایی که در سال های جوانی در سر داشته ایم. مدام در پی ثروت بودن تنها نتیجه اش این است که فرد تبدیل به موجودی رنجور می شود؛ درست مثل من.
خداوند حس هایی در وجود هر یک از ما قرار داده است تا بتوانیم عشق را در قلب هر کسی احساس کنیم، نه توهماتی که ثروت برایمان به ارمغان می آورد.
من نمی توانم ثروتی که در زندگی ام کسب کرده ام را با خودم ببرم. تمام آنچه می توانم با خود ببرم خاطراتی هستند که به واسطه ی عشق ثبت شده اند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
این آن ثروت حقیقی است که شما را همراهی خواهد کرد، با شما خواهد ماند و به شما توان و روشنایی لازم برای ادامه ی مسیر را خواهد بخشید.
عشق می تواند هزاران مایل مسافت را دربنوردد. زندگی محدودیتی ندارد. هر جا که می خواهید بروید. به هر قله ای که می خواهید صعود کنید. تمام اینها در قلب و در دستان خود شماست.
گران قیمت ترین تختخواب جهان کدام است؟ بستر بیماری …
شما می توانید کسی را استخدام کنید که به جای شما اتومبیلتان را براند، یا برای شما پول در بیاورد. اما نمی توانید کسی را استخدام کنید تا رنج بیماری را به جای شما تحمل کند.
مادیات را می توان به دست آورد. اما یک چیز هست که اگر از دست برود دیگر نمی توان آن را بدست آورد و آن زندگی است.
آدم وقتی وارد اتاق عمل می شود، پی می برد که هنوز یک کتاب باقی مانده که آن را نخوانده است، و آن کتاب زندگی سالم است.
ما در این لحظه در هر مرحله ای از زندگی خود هم که باشیم، با گذر زمان، بالاخره روزی خواهد رسید که پرده ی نمایش زندگی مان پایین کشیده خواهد شد.
برای خانواده ی خود، همسر خود و دوستان خود عشق بیندوزید. با خودتان خوب رفتار کنید. دیگران را گرامی بدارید.
افشای 12 راز موفقیت استیو جابز
گای کاوازاکی» 52ساله که در بخش سرمایهگذاری در «سلیکون ولی» اشتغال دارد و در نخستین سالهای شکلگیری اپل در جهت موفقیت این شرکت کمکهای شایانی کرده، درپی درگذشت استیوجابز روی پروفایل خود در «گوگل پلاس» فهرستی از نکات رازآمیزی را نوشته که میگوید آنها را در طول کار با جابز آموخته است.
«کاوازاکی» که کار با استیو جابز را از 1983 آغاز کرد به مدت چهار سال همکاری نزدیکی با رئیس اپل داشت. اکنون وی این فهرست را تدوین کرده است تا هیچ یک از درسهای جابز از بین نروند یا به دست فراموشی سپرده نشوند.
1- کارشناسان هیچچیز نمیدانند
روزنامهنگاران، تحلیلگران، مشاوران، بانکداران و راهبران نمیدانند چه بکنند، بنابراین تنها به شما مشاوره میدهند. آنها به تو میگویند چه چیزی در محصول تو وجود دارد که خوب عمل نمیکند اما قادر نیستند محصولی بهتر را بسازند. آنها میتوانند به تو بگویند چگونه یک محصول را بفروشی اما خود قادر به فروش آن نیستند.
آنها میتوانند به تو توضیح دهند چگونه گروههای کاری بزرگ تشکیلدهی اما خودشان بدترین دفاتر را دارند. برای مثال، کارشناسان به ما میگویند 2نقص مهم «مکینتاش» در اواسط دهه 80 فقدان حمایت برای یک چاپگر چرخشی و نبود لوتوس3،2،1 بود؛ این تنها چیزی است که کارشناسان میتوانند به ما بگویند.
2- مشتریان نمیدانند چگونه چیزی را که میخواهند به تو بگویند.
نقطه تمرکز اپل، نیمکره راست مغز استیو بود که با نیمکره چپ حرف میزد. اگر از مشتریان بپرسی چه چیزی میخواهند، آنها به تو میگویند: «بهترین، سریعترین و ارزانترین». اما این صدای یکنواخت تکراری بویی از یک تغییر انقلابی نبرده است.
مشتریان تنها میتوانند آرزوهای خود را در قالب کلماتی بیان کنند که هنوز درحال استفاده از آنها هستند؛ در دورهای که در آن مکینتاش تولید میشد، همه میگفتند میخواهند رایانهای با بهترین، سریعترین و ارزانترین سیستم عامل MS-DOS داشته باشند. بهترین چیز برای یک شروع، تولید محصولی است که تو میخواهی استفاده کنی؛ این چیزی است که استیو جابز و استیو وزنیاک انجام دادند.
3- اهمیت جهش به جلو
تغییرات بزرگ زمانی رخ میدهند که تو جهشی فراتر از قدمهای یکنواخت برداری. بهترین تولیدکنندگان چاپگرهای چرخشی در ابتدا شروع به تعریف ویژگیهای جدیدی کردند که متفاوت بودند.
اپل یک جهش رو به جلو برداشت: چاپگرهای لیزری. به آنهایی فکر کنید که یخ جمع میکردند. به شرکتهایی فکر کنید که یخ را تولید میکردند و به آنهایی فکر کنید که یخچالها را میسازند. آیا هنوز هم امروز کسی هست که در طول زمستان یخ جمع کند؟
4- بیشترین، بزرگترین است و بیشترین چالش، کیفیت کار را بهتر میکند
من همیشه با این ترس کار میکردم که استیو بتواند به من بگوید من عالی نیستم یا کارم هیچ ارزشی ندارد. این ترس، چالش بزرگ من بود اما رقابت با IBM و مایکروسافت یک چالش عظیم بود. تغییر دادن دنیا یک چالش بزرگ بود. من و کارمندان اپل (قبل و بعد از من) کار خود را به بهترین شکل انجام دادهایم چون باید برای انجام این چالشهای بزرگ حداکثر توان خود را صرف میکردیم.
5- روی طراحی حساب کن
استیو با درخواستهای عجیب خود درباره طراحی، افراد مختلفی را دیوانه میکرد: بعضی از قابهای سیاه به اندازه کافی سیاه نبودند. انسانهای فناپذیر عادی فکر میکنند، رنگ سیاه سیاه است و خاکستری خاکستری اما استیو یک کمالگرا بود و حق داشت؛ بعضی افراد طراحی را در دل دارند، درحالیکه بسیاری دیگر تنها به آن توجه میکنند.
6- زمانیکه از گرافیکهای بزرگ و حروف درشت استفاده میکنی نمیتوانی اشتباه کنی
نگاهی به اسلایدهای استیو فونت حروف در سایز 70، از نوعی است که یک نمایشگر یا گرافیک بزرگ دارند. حال به رونماییهایی فکر کنید که دیگرانی که در بخش فنآوری مشغول به کار هستند، انجام میدهند.
آنها از فونت با سایز هشت استفاده میکنند و عناصر گرافیکی در رونماییهای آنها وجود ندارد. بسیاری از مردم میگویند استیو بزرگترین معرفیکننده برای محصولات جدید بود... اما هیچ شده از خود بپرسید چرا افراد بسیار کمی هستند که از سبک وی تقلید میکنند؟
7- تغییر ایده نشانهای از هوش است
زمانی که اپل اولین «آی فن» را عرضه کرد، هیچ برنامه جانبی برای آن وجود نداشت.
برنامههای جانبی (app) را استیو به وجود آورد. آنها ایده بدی بودند چون هرگز نمیدانستی با تلفن تو چه کار میتوانند بکنند. در ابتدا تعریف برنامههای جانبی وب در داخل مرورگر «سافاری» تنها امکانی بود که میتوانست تصور شود.
تا اینکه 6ماه بعد، استیو تصمیم گرفت برنامههای جانبی را به عنوان ابزارهای مناسبی به کار برد. اپل در مدت زمان کوتاهی راههای بسیاری را پیمود تا به شعار معروف خود برسد: «برای هر چیزی یک برنامه جانبی وجود دارد» (there’s an app for that).
8- ارزش با قیمت فرق دارد
بیچاره هستید اگر فکر کنید همهچیز به قیمت وابسته است و باز هم بیچارهتر هستید اگر فکر کنید تنها میتوان روی قیمت با دیگران رقابت کرد. قیمت تمام آن چیزی نیست که شما باید روی آن حساب کنید: آنچه باید روی آن حساب کرد، حداقل به اعتقاد تعداد کمی از مردم، ارزش است.
ارزش است که باید در آمادهسازی محصول خود به آن فکر کنید تا بتوانید لذت استفاده از بهترین دستگاه موجود را به مشتری بدهید. میتوانیم بگوییم هیچکس محصولات اپل را به خاطر قیمت پایین آنها نمیخرد.
9- نمایشهای مدیر اجرایی
استیو جابز قادر بود 2 بار در سال و در دوره رونماییهایش به میلیونها نفر نشان دهد iPadها، iPodها، iPhoneها و Macها چگونه کار میکنند. چرا بسیاری از مدیران اجرایی (CEO)، معاونان یا سایر مدیران ارشد خود را روی صحنه مراسم رونمایی صدا میزنند؟ شاید برای اینکه نشان دهند در پس یک محصول، مجموعهای پرقدرت قرار گرفته است یا شاید به این دلیل که مدیر اجرایی عمق کاری را که شرکتش انجام میدهد نمیداند یا نمیفهمد، بنابراین نمیتواند آن را به خوبی توضیح دهد.
10- شغل مستقیم مدیر اجرایی
شاید همیشه محصول مطلوب نبود اما همیشه به حدی چشمگیر بود که بتواند در تمام دنیا گسترده شود. در این مورد، استیو همیشه یک هدف داشت: «سلطه روی بازارهای موجود و ایجاد بازارهای جدید در سطح جهانی».
11- بازاریابی
به مربعی فکر کنید که به چهار مربع کوچکتر تقسیم شده است. محور عمودی نشان میدهد محصول شما چقدر با محصول رقیب تفاوت دارد. محور افقی ارزش محصول شما را نشان میدهد. در سمت راست پایین: ارزش است اما تک نیست و به یک قیمت رقابتی نیاز دارد.
در سمت چپ بالا: تک است اما ارزش نیست، بنابراین شما در بازاری که وجود ندارد اولین هستید. در سمت چپ پایین: تک نیست و ارزش نیست، بنابراین شما یک ابله هستید.
در سمت راست بالا: تک است و ارزش است و اینجاست که شما میتوانید هم پول به دست آورید و هم تاریخ را بسازید. برای مثال، iPod تک بود و ارزش داشت چراکه تنها روش برای بارگذاری موسیقی قانونی بود و ارزان بنابراین به آسانی از سوی بزرگترین تهیهکنندگان موسیقی حمایت شد.
12- برای اینکه بعضی چیزها را ببینی نیاز است که آنها را باور کنی
زمانیکه در تلاشی تا جهشی به جلو برداری، به دنبال راهی برای فرار از دست کارشناسان میگردی، در جستوجوی چالشهای بزرگ هستی، وسواس طراحی داری و تمام توجه خود را روی ارزش واحد پروژه معطوف میکنی، باید مردم را متقاعد کنی تا کاری را که مشغول انجام آن هستی باور کنند.
مردم برای دیدن مکینتاش آن را باور کردند و به همین دلیل به واقعیت بدل شد. این اتفاق در مورد iPod، iPhone و iPad هم رخ داد. نقطه آغاز برای تغییر دنیا تغییر ایدههاست؛ این بزرگترین درسی بود که از استیو آموختم.
منبع:hamshahrimags.com
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
وقتی توهم تکثیر میشود!
امیر ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور)
در سال ۱۹۹۵، یک مرد میانسال به نام «مک ارتور ویلر» (McArthur Wheeler) در روز روشن بدون ماسک یا پوشاندن صورتش، به دو بانک Pittsburgh در یکی از شهرهای امریکا دستبرد میزند. او حتی صورتش را رو به دوربین می گیرد و لبخند میزند.
عصر همانروز وقتی پلیس به خانهاش میریزد و دستگیرش میکند، ناباورانه میگوید «ولی من به صورتم آبلیمو زده بودم!» او ایمان داشت با زدن آبلیمو به صورتش دوربینها نمیتوانند تصاویرش را ضبط کنند.
ایمان ویلر به معجزهی آبلیمو و عدم تصویربرداری، نوعی از تعصب است که امروز به نام «توهم توانمندی» (illusion of competence) شناخته میشود. نوعی از توهم که در آن فرد به توانمندیهای خود یا دیگری (مانند آبلیمو) ایمان دارد و آن را میستاید.
«توهم توانمندی» هم ویلر را در انجام ماموریتاش ناموفق میکرد و هم فرصت یادگیری و آموختن را از او میربود. این توهم یکی از گستردهترین و رایجترین توهمها و موانع رشد، هم در سطح فردی و هم سطح جمعی است.
نمونههایی از توهم توانمندی
توهم دانش: زمانی که مدرک دانشگاهی برابر با دانش دانسته میشود، این توهم دوچندان میشود. در این وضعیت فردی که دارای مدرک دانشگاهی باشد، خود را دارای تخصص در آن زمینه و احتمالا زمینههای مشابه میداند. توهم دانش آفت دنیای مدرن آموزش و اصلیترین مانع یادگیری است.
توهم مدیریت: توهمی که در آن فرد تمامی موفقیتها را به توانمندی خودش نسبت میدهد و شکستها را حاصل شرایط و وضعیت جامعه میداند. استارتآپهایی که خود را اپل و مدیری که خود را استیو جابز فرض میکند تا کارگردانی که خود را اسکورسیزی میبیند، آیینههای توهمی یکسانی دارند.
توهم کنترل: فردی که مجموعه، سازمان یا جامعه را تحت کنترل خویش میداند. این توهم همان پاشنهی آشیل دیکتاتورها در تاریخ بوده است. دیکتاتورها توهم کنترل جامعهی خود را پیشفرض اصلی داشتهاند.
تمامی این توهمهای توانمندی در هر شکلی که باشند، راه یادگیری و اصلاح را میبندند.
رهایی از توهم توانمندی
سه روش پیشنهادی برای رهایی از توهمهای توانمندی عبارتند از:
1 رقابت: رقابت با دیگران اصلیترین ابزاری است که انسانهای متوهم را درمان میکند. انسانی که توهم دانش دارد، در زمان شکست از دیگران، در آزمونها، ممکن است از توهم دست بکشد، همانطور که مدیر متوهم در رقابت در بازار آزاد است که میتواند خود را در محک ارزیابی قرار دهد. مدیر متوهم هیچ تمایلی ندارد تا هیچ بازار آزادی یا اساسا هیچ رقابتی شکل بگیرد. او دوست دارد تا در دنیای مصنوعی و متوهم خویش یگانه مدیر توانمند جهان بماند.
2 مقایسه با دیگران: مقایسهی یک سازمان با استانداردهای جهانی و یک سازمان در قیاس با سازمانهای دیگر است که به مدیر متوهم نشانه میدهد. هر چند همواره انسان متوهم با استدلال اینکه «شرایط ما فرق دارد» تلاش دارد تا راه مقایسه را ببند تا از توهم توانمندی خویش محافظت کند.
3 نقد: تنها نقد است که میتواند فرد متوهم توانمندی را در مقابل واقعیت پرسشهای سخت قرار دهد. نقد حتی اگر حاوی هیچ پیشنهاد جایگزینی نباشد، میتواند توهم توانمندی را به چالش بکشاند. نقد به انسانی در هر جایگاهی کمک میکند تا از افتادن در دام توهم توانمندی رها شود. نقد هم البته خوشایند فرد متوهم توانمندی نیست. او راه نقد را به بهانههای مختلف میبندد.
هر سه ابزار فوق راههای نجات یک جامعه از توهم است. جامعهای که این راهها را ببند سرشار از بازندگان متوهمی خواهد شد که در جایگاههای مختلف از خود تصویر قهرمانان بزرگ دارند. ارتباط جهانی اگر هیچ فایدهای نباشد، از شکلگیری انسانهای متوهم توانمندی جلوگیری میکند. وقتی بازندگان در کنار توانمندها قرار میگیرند، هم فرد و هم جامعه هستند که نجات مییابند.
شرکت نوپایی که توهمهای بزرگ دارد، هرچه زودتر شکست بخورد به نفع خودش و جامعهاش هست، همانطور که مدیر دولتی و سیاستگذار متوهم هر چه سریعتر شکست بخورد. وقتی توهم تکثیر میشود؛ شکست یک هدیه الهی است.
بزرگترین دشمنان نقد، رقابت و مقایسه، بدون شک متوهمان توانمندی هستند که از کاریکاتوری شدن عکسهایشان میهراسند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سخنان آموزنده از پانزده کارآفرین بزرگ:
1- استیو جابز (Steve Jobs) بنیانگذار Apple:
"معیاری برای تعیین کیفیت باشید. اغلب افراد عادت ندارند عالی باشند ولی شما می توانید بهترین باشید."
2- ریچارد برانسون (Richard Branson) بنیانگذار Virgin Group:
"بزرگترین علاقمندی من در زندگی این بوده است که برای خودم هدف های دست نیافتنی قرار دهم و سپس تمام سعی خودم را برای رسیدن به این اهداف به کار بندم."
3- جان دی راکفلر (John D. Rockefeller) بنیانگذار Standard Oil:
"پیدا کردن یک دوست در یک تجارت خیلی بهتر از پایه گذاری یک تجارت بر اساس یک رابطه دوستانه است."
4- توماس ادیسون (Thomas Edison) مخترع لامپ:
"من هیچ وقت شکست نخوردم من فقط 10 هزار راه پیدا کردم که به هدف نمی رسید."
5- ری کراک (Ray Kroc) رئیس افسانه ای مک دونالد:
"شانس با تلاش ارتباط مستقیم دارد. هر چقدر بیشتر تلاش کنید خوش شانس تر خواهید بود."
6- دونالد ترامپ (Donald Trump) رئیس سازمان ترامپ:
"گاهی اوقات شما با شکست در یک نبرد، راهی برای پیروزی در جنگ پیدا می کنید. "
7- بیل گیتس (Bill Gates) بنیانگذار Microsoft :
"موفقیت یک معلم فریبکار است . او به افراد باهوش تلقین می کند که شما هیچگاه اشتباه نمی کنید."
8- والت دیزنی (Walt Disney) بنیانگذار کمپانی والت دیزنی :
"یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیر ممکن است."
9- سام والتون (Sam Walton) بنیانگذار وال مارت:
"داشتن بالاترین سطح انتظار، کلید موفقیت در هر چیزیست."
10- جف بزوس (Jeff Bezos) موسس سایت آمازون:
"برند شما آن چیزی است که مردم در مورد شما می گویند، زمانی که شما در اطاق نیستید."
11- لری الیسون (Larry Ellison) بنیانگذار کمپانی اُراکل :
"زمانی که شما شروع به نوآوری می کنید، باید خودتان را آماده کنید که همه شما را دیوانه خطاب کنند."
12- هنری فورد (Henry Ford) بنیانگذار کمپانی فورد:
"چه شما فکر کنید که می توانید کاری را انجام دهید و چه فکر کنید که نمیتوانید آن کار را انجام دهید، در هر دو حالت درست فکر می کنید."
13- کارلوس اسلیم (Carlos Slim) صاحب کمپانی Telecoms:
"زمانی که شما برای تفکرات و اعتقادات دیگران زندگی می کنید، در حقیقت شما مرده اید."
14- ماری کی اش (Mary Kay Ash) بنیانگذار کمپانی آرایشی بهداشتی ماری کی : "الزاما افراد با استعداد با انبوهی از ایده های ناب بهترین ها نیستند. بهترین ها کسانی هستند که حتی اگر فقط یک ایده دارند رسیدن به آن را دنبال می کنند."
15- لری پیج (Larry Page) بنیانگذار گوگل: "زندگی دو شانس به شما داده است: یکی اینکه تغییراتی بزرگ در دنیا به وجود آورید و دیگری اینکه تغییراتی کوچک در کسانی که دوستشان دارید. هر دو اینها شانس های فوق العاده ای هستند و فراموش نکنید که فرصت شما بسیار کوتاه است و خیلی زودتر از آن چیزی که تصور کنید به پایان نزدیک میشوید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا غولهای سنتی از استارتآپها میترسند؟
یک نویسنده آمریکایی کتابی تازه درباره دنیای مجازی و استارتآپها نوشته و در بخش مقدمهاش تاکید کرده که چطور استارتآپها در حال تغییر دنیای اطراف ما هستند. نوشت که چطور میتوان از آینده نترسید و برای این تجارتهای کوچک احترام قائل شد. هرچند کتاب هیچوقت جزو پرفروشهای بازار نشد، اما به شکل عجیبی در میان کمپانیهای استارتآپی موفق ظاهر شد. شاید به این خاطر که به آنها میگفت دلیلی برای ترسیدن ندارند. نکته جالب توجه در این کتاب که محتوای آن را برای استارتآپهای ایرانی هم جذاب میکند، جایی است که نویسنده توضیح میدهد: «اگر قرار بود خودروسازان به پیشینیان خود فکر کنند هیچوقت ما سوار ماشین نمیشدیم، چون در این صورت باید به تمام اسبهایی فکر میکردند که برای حملونقل از آنها استفاده میشود و به همین خاطر وقت پیدا نمیکردند به آینده و ماشینها فکر کنند. همانطور که اگر امروز استارتآپها وجود نداشتند، ما برنامهها و اپلیکیشنهای فراوان را نمیدیدیم و باید همچنان به مایکروسافت قناعت میکردیم.» البته که آمارهایی که در کتاب ارائه میشود، کمی با دنیای ذهنی ما ایرانیها متفاوت است. برای نمونه در کتاب آمده که بیش از ۴۰ استاد و دانشمند در سال ۲۰۱۵ شغل اصلی خود را ترک کردهاند و به دنبال شغل فردیشان رفتهاند. همانطور که دیگر گزینهای شبیه به استیو جابز عجیب و غریب نیست و تعداد افرادی که شبیه او و مارک زاکربرگ زندگی میکنند، به شدت بالا رفته است.
در زمانهای که دنیای دیجیتال زندگی آدمها را در دست گرفته است و با کمک آن میتوان جهان را زیرورو کرد، دل بستن به شغلهای پشتمیزی و کار کردن برای کمپانیهای بزرگ یک دغدغه است. دیگر دانشجوی خوشایدهای را پیدا نمیکنید که ذهنش را برای یک کمپانی بزرگ حراج کند، بلکه او به راه خودش میرود و تغییر را از مجموعهای دیگر آغاز میکند.
با این وجود به گفته این نویسنده برای آنکه به موفقیت برسید، باید مراقب باشید تا زیر نگاههای سنگین کمپانیهای بزرگ له نشوید. باید متوجه باشید که آنها شما را رصد میکنند، تغییر را بو میکشند و به برنامههای تبلیغاتی شما با دیده تردید نگاه میکنند. پس با خودتان نگویید آنها با یک قدم ما را از زمین و زمان حذف میکنند، باید حواستان باشد که آنها ترس را احساس میکنند و برای مقابله با این ترس گسترده، خودشان را تکان میدهند. دیگر رقبای کوچک آنها یک یا دو شرکت نیستند که بتوانند برای حذفشان آستین بالا بزنند، تعداد استارتآپها آنقدر زیاد شده که شرکتهای بزرگ مجبورند پیشنهادهای وسوسهکنندهای به جوانان خوشایده بدهند.
در همین راستا اگر در ایران هم زندگی میکنید و به عنوان شغل دوم دست به کار فعالیت تازهای شدهاید که احتمال میدهید آینده درخشانی برای شما داشته باشد، پیشنهاد میشود تا از تلاش خسته نشوید و اجازه بدهید ایدههای شما راه را برای تغییر فضای کلی باز کند. از ایدههایتان نترسید و به آنها پروبال بدهید. ایدههای تبلیغاتی شما هیچوقت از طرف شرکتهای بزرگ دزدیده نمیشود، چنین جسارتی در هیچکدام از این شرکتهای بزرگ دیده نمیشود.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
انفجار نادانی چیست؟
کاواساکی نظریهپرداز مدیریت و از مشاوران شرکت Apple، پدیدهای را در سازمانهای اداری و صنعتی عنوان میکند که استیو جابز از آن به عنوان «انفجار نادانی» نام می برد!
این نظریه میگوید: مدیران درجه یک، کسانی را استخدام میکنند که از خودشان بهتر و تواناتر هستند؛ اما افراد درجه دو و پایینتر، با نگرانی از دست دادن جایگاه خود، افرادی از خود پایینتر را استخدام می کنند و همینطور نفرات ردههای پایینتر نیز همین چرخه باطل را ادامه میدهند (چون مسلماً آنها هم نفرات درجه یک نیستند)
لذا پس از مدتی با موجی فراگیر از افراد ضعیف و ناتوان در ساختار سازمان مواجه میشوید که معدود افراد توانمند را نیز ناامید و فلج می کنند!
این نظریه را میشود هم در زندگی شخصی به کار برد، هم در راهبری سازمانی و هم در عرصه کشورداری:
از خودتان بپرسید آیا با کسانی دوست هستم، که از من باهوشترند و مرا به نقد میکشند یا کسانی هستند که همرده من یا پایینترند و بیشتر مرا تأیید می کنند؟
در سازمان، از خودتان بپرسید آیا از استخدام و بکارگیری کسانی که از من باهوشتر، مطلعتر و کاربلدتر هستند ترس دارم؟ آیا تعداد کسانی که از من باهوشتر هستند در سازمان من به تعداد انگشتان یک دست می رسد؟
در کشورداری از خود بپرسید آخرین باری که یکی در كشورداري از خود بپرسيد آخرين باري كه از منتقدان باهوش خود مشورت یا کمک گرفتهاید یا وی را به یک سمت کلیدی منصوب کردهاید کی بوده است؟ آیا از اینکه من از همه باهوشترم لذت میبرم یا اینکه میتوانم از باهوشها بیشترین استفاده را بکنم خوشحالم؟
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
تا حالا می دونستید که میشه کارآفرینان رو به 6 دسته با ویژگی های خاص تقسیم کرد؟
می دونید استیو جابر تو کدوم دسته قرار می گیره؟ بیل گیتس چطور؟
شما در کدامیک از پروفایل های کارآفرینی قرار می گیرید؟ نوآور، نابغه، استراتژیست، رویایی، اواکننده یا ماشین؟ پس از کار با دانشمندان برتر علوم اجتماعی برای بررسی بیش از 30.000 کارآفرین و ربط دادن نتایج به عملکرد واقعی هزاران شرکت، این نتیجه حاصل شد که اکثر کارآفرینان موفق در یکی از این 6 پروفایل قرار می گیرند:
1- اغواکننده: پرشور و مشتاق است و تقریبا هر چیزی را می تواند بفروشد. آنها به شدت بی پروا و هوشیار بوده و اجازه نمی دهند چیزی سر راه آنها قرار بگیرد.
مثال: زیگ زیگلار، ماری کِی اَش
2- نوآور: همواره در حال پیشروی و ماجراجو است. نوآور، دائماً به دنبال به چالش کشیدن ایده های قدیمی بوده و ایده های جدید و غیرمعمول پیدا می کند.
مثال: تونی هسیه، ایوان ویلیامز
3- ماشین: کارها را به سادگی انجام می دهد. استعداد حل مسائل و دستیابی به سطح بالایی از بازدهی را دارد. آنها همیشه کارها را با کیفیت و به سرعت انجام می دهند.
مثال: بیل گیتس، لَری الیسون
4- نابغه: به طور مادرزادی از غریزه کسب و کار برخوردار است. آنها هوش و قیافه فیلسوفانه دارند و مهارت های اجتماعی قدرتمند، آنها را به سوی موفقیت راهنمایی می کند.
مثال: الون ماسک، لَری پِیج
5- استراتژیست: یک متفکر خلاق و ماهر است. استراتژیست، همواره در حال چیدن برنامه بازی است. عادت آنها به تفکر طولانی، باعث موفقیت می شود.
مثال: استیو جابز، مارتا استیوآرت
6- رویایی: ایده های جدید و خلاقانه را با شور و اشتیاق ترکیب کرده و از آن برای رسیدن به موفقیت استفاده می کنند.
مثال: اُپرا وینفری، تد ترنر
۷ جمله الهام بخش از استیو جابز که در دنیا محبوب شد
✔️ زمان شما محدود است، پس این زمان محدود را با زندگی بر اساس اهداف و دغدغههای دیگران هدر ندهید
✔️ وجه تمایز یک رهبر، نوع آوری و خلاقیت است
✔️ کار بخش مهمی از زندگی شماست. پس به دنبال کار مورد علاقه خود بروید و تا پیدا کردن آن آرام نشینید
✔️ وقتی کار بزرگ و متمایزی انجام میدهید، به تماشای آن ننشینید. بلافاصله کار شگفت انگیز بعدی خود را شروع کنید
✔️ کارآفرینی یعنی پشتکار و تلاش بی حد و مرز. چیزی که کارآفرینهای ناموفق آن را ندارند
✔️ حریص باش، دیوانه باش
✔️ این را به خاطر بسپارید در آخر بزرگترین افسوس ما بابت کارهایی است که دوست داشتهایم انجام دهیم و هرگز انجام ندادهایم
استیو جابز در دهه 1980 میلادی ایده ای از تصویر سه بعدی در سر داشت که همه صنایع دفاع، نفت و پزشکی را دگرگون کند. اما او در ایده پردازی خود اشتباه کرد و برای این اشتباه میلیون ها دلار از سرمایه شخصی خود را از دست داد و در سال 1991 میلادی، کمپانی 125 هزار دلاری پیکسار را تعطیل کرد.
در آن زمان، تنها سود حاصل از پیکسار، تیم کوچکی از انیماتورهایی بود که از نرم افزار پیکسار برای برای ساخت تبلیغات کامپیوتری تلویزیون بهره می گرفتند. همین گروه بعدها کارتون داستان اسباب بازی ها را تولید کردند. هنگامی که جابز در سال 2011 میلادی درگذشت، بیش از 70 درصد از سرمایه 8.3 میلیارد دلاری او حاصل از سهام او در استودیو پیکسار بود، صنعتی که هرگز قصد ورود به آن را نداشت.
چرا استیو جابز به فرزندانش آی پد نداد؟
در سال 2010 که اولین تبلتهای این شرکت به بازار آمد جابز در مصاحبه با یکی از روزنامهها گفت: « فرزندان من از این وسیله استفاده نمیکنند. ما میزان استفاده از تکنولوژی در خانه را برای فرزندانمان محدود کردهایم.»
در میان والدینی که در مورد استفاده کودکانشان از ابزار تکنولوژی نگران هستند، پدر و مادرهایی هم هستند که خودشان دستی درتولید این ابزار داشتند و از قضا نگران بودند. یکی از این افراد استیو جابز، بنیانگذار شرکت اپل بود. حتی مرد شماره یک فناوری دنیا هم در مورد مواجهه فرزندانش با تکنولوژی نگران بود. جالب است بدانید که استیو جابز به فرزندانش اجازه نمیداد بیش از حد با گجت اختراعی خودش وقت بگذرانند و حتی زمانی که در سال 2010 اپل موفق ترین ابزار خود یعنی تبلت را به دنیا عرضه کرد، کوچکترین دختر جابز حتی آی پد هم نداشت.
به جای آی پاد با هم شام میخوریم
در سال 2010 که اولین تبلتهای این شرکت به بازار آمد جابز در مصاحبه با یکی از روزنامهها گفت: « فرزندان من از این وسیله استفاده نمیکنند. ما میزان استفاده از تکنولوژی در خانه را برای فرزندانمان محدود کردهایم.»
جابز سه فرزند داشت که به همراه لوران پاول با هم زندگی می کردند. رید، پسر بزرگ و 23 ساله استیو، ارین دختر 19 ساله این نابغه و ایو 16 ساله دختر ته تغاریاش. او همچنین یک دختر هم از ازدواج اولش دارد. زمانی که آی پاد به بازار آمد ارین و او 12و 15 ساله بودند. شرح حال نویس استیو جابز، یعنی والتر آیزاکسون به روزنامه تایمز گفت که استیو هر شب روی یک میز بزرگ همراه خانواده اش شام میخورد و درباره کتابهای مختلف، تاریخ و چیزهای جالب و متنوع دیگر بحث میکرد. در این حین هیچ کس از جیبش آی پد یا تبلت در نمی آورد و به هیچ عنوان به نظر نمیرسید که هیچ کدام از بچهها یه این وسایل معتاد باشند. جابز حتی بچههایشان را در مدارسی ثبت نام کرد که غیرتکنولوژیک بودند و آنها فقط روی آموزش کلاسیک تمرکز کردند.
جابز تنها نبود
همفکران جابز کم نبودند. تعداد دیگری از مدیرانی که تولید کننده تکنولوژی بودند میزان مواجهه فرزندانشان را با این وسایل محدود کردند. یکی دیگر از این افراد کریس اندرسون، مدیر عامل شرکت تولیدکننده هواپیماهای بدون سرنشین است. او میگوید: « بچههایم، من و همسرم را متهم کردند که ما بیش از حد نگران تکنولوژی هستیم و میگویند هیچ کدام از دوستانشان چنین قوانینی را در خانه ندارند.» اندرسون که 5 فرزند 6 تا 17 ساله دارد حالا دلیل واضحی برای این کارش دارد. دلیلش این است که خطرات ناشی از تکنولوژی را دیده و میگوید دلش نمیخواهد این اتفاق برای فرزندانش بیفتد.
مخالفان جابز
برخی والدین متخصص در ابزارهای تکنولوژیک با این نظر مخالف هستند. علی پرتوی که مدیر ارشد دراپ باکس است میگوید زمانی را که فرزندانش از کامپیوتر برای خلق چیزی استفاده میکنند با زمانی که آنها بازی میکنند و وقتشان را تلف میکنند متمایز میکند. او ادامه میدهد: « همانطور که من نمیتوانم درباره زمانی که کودکان پیانو مینوازند یا نقاشی میکنند و مینویسند محدودیت قائل شوم بی فایده است که زمانی را که کودک با کامپیوتر هنری را خلق میکند یا ویدئوی را ویرایش میکند یا با کامپیوتر برنامه نویسی میکند هم محدود کنم.»
شاید جابز حق داشت
اگر اعتیاد فعلی ما به اپل و دیگر ابزار تکنولوژیک یک نشانه است شاید ما فرزندانمام را زمانی که در سالهای اول زندگی با تکنولوژی اسیر کنیم عملا وارد یک زندگی ناکامل عاری از تخیل، خلاقیت و هر چیز هیجان انگیزی کردیم. ما از نسل قبل هستیم، نسلی که همیشه خارج از خانه بازی کردیم چون هیچ وقت موبایل و لپتاپ ندیدیم. ما از طریق جنبش، تعامل رو در رو و گرفتن اطلاعات از طریق کتابها و اجتماع و دیگران توانستیم دانش به دست آوریم نه از گوگل. یادگیری به روشهای مختلف قطعا فردی با توانمندی بیشتر از ما میسازد و نباید این قابلیت را از کودکانمان بگیریم به این ترتیب به نظر میرسد استیو جایز در این مورد حق داشت. بنابراین دفعه بعد که میخواهید به فرزندتان گوشی موبایل بدهید حواستان باشد که رشد فانتزیهای ذهنی او را مختل میکنید همین جاست که باید تامل کنید و برایش جایگزین بهتری انتخاب کنید.
١- جراح پلاستيکی نقل میکرد که بارها مردان میانسالی را دیده است که برای جوانترساختن چهره خود به او مراجعه کردهاند، برای اینکه فکر میکنند از این طریق در مسیر شغلی خود موفقتر خواهند بود! چرا؟ به این خاطرکه سرمایهگذاران، جوانان را برای راهاندازی شرکتهای نوپای فناورانه ترجیح میدهند. براساس مطالعات انجامشده از سوي مجله «هارواردبیزینس» در سال ٢٠١٤ میانگین سن مؤسسان و کارآفرینانی که شرکتهای حداقل یک میلیارددلاری تأسیس کردهاند ٣١ سال بوده است! حتی دانشگاه «امآیتی» خبرنامهای برای معرفی نوآوران زیر ٣٥ سال دارد و شاید همه اینها مرهون تحولات عصر ارتباطات و اینترنت باشد که انتظارها را از جوانان بهشدت بالا برده است.
٢- همه ما، در مقاطعی از زندگی خود با افرادی مواجه شدهایم که خواستهاند بیشتربودن سن و تجربه و بالاتر بودن مدرک تحصیلی خود را پایه ای کنند برای برتری و تحکم بر جوانترها و کم تجربه ترها. علاوه بر فضای کاری، فضای مدرسه، خدمت سربازی، دانشگاه و محل کار پر از اینگونه مثالهاست. خب جوان ترها چه می کنند؟
آرزوی دارند سن شان زودتر بالا برود تا از زیر بار این کم سن و سالی در بیایند.
به فکر گرفتن مدارک تحصیلی بالاتر می افتند و ...
٣- اما در دنیای امروز ما اتفاقات تازهای افتاده است؛ دنیای امروز تشنه پشتکار، خلاقیت، مهارت و نوآوری است که لزوما ارتباطی با سن، مدرک تحصیلی یا سابقه ندارد. دنیایی که بسیاری از افراد ٢٠ تا ٣٠ساله فارغ از مدرک و سابقه، زندگی ما را تغییر داده اند.
«مارک زاکربرگ» در ٢٠سالگی، فیسبوک با بیش از یکمیلیاردو ٧٠٠ میلیون نفر کاربر در کل دنیا را بنيان نهاد و در سال دوم از دانشگاه هاروارد انصراف داد.
«استیو جابز» در ٢١سالگی شرکت اپل (یکی از تأثیرگذارترین شرکتهای دنیای امروز) را پایهگذاری کرد و آخرین مدرک تحصیلیاش، تحصیلات دبیرستان باقی ماند.
تجویز راهبردی:
اگر در جایی از کره زمین، پیش فرضها، تغییر کرده است (همه می خواهند جوان باشند (از طریق جراحی زیبایی) تا به خاطر جوانی شان به آن ها اعتماد کنند!!!) این تغییر پیش فرض با درخواست از بزرگ ترها حل نشده است. بلکه جوان ترها، بی محابا مسیری متفاوت رفتند. یاد گرفتند به جای آن که در مورد کسب حمایت از بزرگ ترها بحث کنند، باید دست به عمل بزنند و در عمل نشان دهند که دنیا، متعلق به کسانی که جرات، جسارت، خلاقیت و البته استقامت لازم را دارند. وقتی نتایج موفقیت آمیز خودش را نشان داد، دارندگان مدرک و تجربه بالاتر در فکر خود تجدیدنظر خواهند کرد.
دقت کنید که این پیام متضمن رها کردن تحصیلات دانشگاهی نیست. جان سخن این است: برای تغییر جهان و خلق محصول جدید/کسب وکار جدید یا ارایه خدمت اجتماعی جدید، لزوما نیازی به داشتن مدرک و سن و تجربه نیست. نباید منتظر باشیم در سنی خاص، پس از مدرکی خاص یا سابقهای خاص کاری بزرگ انجام دهیم. همین الان می شود دست به اقدام زد، اقداماتی که کوچک هستند با ریسک کنترل شده ولی می توانند آغازگر یک داستان جدید باشند.
نوشته ی مهندس وحید شامخی
وقتی صحبت از بنیانگذاران شرکت اپل می شود همه از استیو جابز و استیو وزنیاک نام می برند. اما در روزهای اول اپل نفر سومی هم وجود داشت. او بعد از 12 روز سهامش را به ۸۰۰ دلار به استیو جابز فروخت.
او اکنون می توانست صاحب صدها میلیون دلار ثروت باشد اما تصمیمی که گرفت زندگی او را تغییر داد و اکنون به عنوان مهندسی بازنشسته روزگار می گذراند...
نام او رونالد واین بود.
هرگز تسليم نشويد . شايد تا موفقيت تنها يك اينچ باقي مانده باشد .
وقتی صحبت از بنیانگذاران شرکت اپل می شود همه از استیو جابز و استیو وزنیاک نام می برند . اما در روزهای اول اپل نفر سومی هم وجود داشت . او بعد از 12 روز سهامش را به ۸۰۰ دلار به استیو جابز فروخت .
او اکنون می توانست صاحب صدها میلیون دلار ثروت باشد اما تصمیمی که گرفت زندگی او را تغییر داد و اکنون به عنوان مهندسی بازنشسته روزگار می گذراند !!! نام او رونالد واین بود .
هرگز تسليم نشويد . شايد تا موفقيت تنها يك اينچ باقي مانده باشد ...